شکرخنده20
خدایا تو دانی که دیگم تهی است به کفگیر دست بردنم ابلهی است صدای ته دیگ چون راست شد بسی رنگ خوبان که چون ماست شد چه گویم تورا من…
← ادامه شعرخدایا تو دانی که دیگم تهی است به کفگیر دست بردنم ابلهی است صدای ته دیگ چون راست شد بسی رنگ خوبان که چون ماست شد چه گویم تورا من…
← ادامه شعرشتر خواهم دوگانه سوز باشد به سرعت او شبش چون روز باشد که در کوه و بیابان او نماند برایم وعظ خوشبختی بخواند اگر که سرعت او کم شود نیز…
← ادامه شعرمکن از ما سوال وضع احوال که گردیده تهی کیسه از اموال ز شرح عارضش معذور ما کن مجو از من صفات آن خط و خال حقیر از درد پر…
← ادامه شعرچرا مرغم صدای غاز دارد چرا او سعی در اعجاز دارد مگر تخم خودش را او نبیند که بانگی این چنین پرساز دارد دریغا درد بیدردی امروز به سوی اوج…
← ادامه شعردر جهاز همسرم آلات جنگی دیدهام زین نگاه بر زندگی من بارها لرزیدهام ای عیال جنگجو خفتان رومی بهر چیست؟ یا که پندارند این دامادک بیچاره کیست؟ شایدم بر جنگ…
← ادامه شعربگفتی سری و باور نمودم می شادی به این ساغر نمودم بگفتی خواهد آمد از هوا برف یقیناً فعل باریدن شود صرف بگفتی چوب ما پر آب گردد پریشان خاطری…
← ادامه شعرقلم بهتر نسازی لخت و عورش نبینی تا که هرگز سنگ گورش ز یخبندان فصلش دور داری هزاران لایه روی نور داری خواصان را گشایی پرده از راز درون پرده…
← ادامه شعرخدایا درد من شد همچو کوهی ندارد ساز من دیگر شکوهی ز سازم دور شد آن درد زخمه چو آن عاجز که بنوازد به دخمه همان عاجز که طنزش پر…
← ادامه شعردرختان خزان زده نسیم را چشم به راهند و پرستوهای مهاجر پرواز را آه که نمیدانی بر من چگونه میگذرد زیرا نه منتظر بهار هستم نه به پرواز امیدوار
← ادامه شعرآنقدر ما را حقارت در نظر افتادشان چون نگاه پیل مستی که فتد بر چشم موری مجلس رندان واعظ آنچنان ما را شمرد که اندر آن از ترس شیران بر…
← ادامه شعر