شکرخنده20

خدایا تو دانی که دیگم تهی است به کفگیر دست بردنم ابلهی است صدای ته دیگ چون راست شد بسی رنگ خوبان که چون ماست شد چه گویم تورا من…

← ادامه شعر

شکرخنده19

شتر خواهم دوگانه سوز باشد به سرعت او شبش چون روز باشد که در کوه و بیابان او نماند برایم وعظ خوشبختی بخواند اگر که سرعت او کم شود نیز…

← ادامه شعر

شکرخنده18

مکن از ما سوال وضع احوال که گردیده تهی کیسه از اموال ز شرح عارضش معذور ما کن مجو از من صفات آن خط و خال حقیر از درد پر…

← ادامه شعر

شکرخنده17

چرا مرغم صدای غاز دارد چرا او سعی در اعجاز دارد مگر تخم خودش را او نبیند که بانگی این چنین پرساز دارد دریغا درد بی‌دردی امروز به سوی اوج…

← ادامه شعر

شکرخنده16

در جهاز همسرم آلات جنگی دیده‌ام زین نگاه بر زندگی من بارها لرزیده‌ام ای عیال جنگجو خفتان رومی بهر چیست؟ یا که پندارند این دامادک بیچاره کیست؟ شایدم بر جنگ…

← ادامه شعر

شکرخنده15

بگفتی سری و باور نمودم می شادی به این ساغر نمودم بگفتی خواهد آمد از هوا برف یقیناً فعل باریدن شود صرف بگفتی چوب ما پر آب گردد پریشان خاطری…

← ادامه شعر

شکرخنده14

قلم بهتر نسازی لخت و عورش نبینی تا که هرگز سنگ گورش ز یخبندان فصلش دور داری هزاران لایه روی نور داری خواصان را گشایی پرده از راز درون پرده…

← ادامه شعر

شکرخنده13

خدایا درد من شد همچو کوهی ندارد ساز من دیگر شکوهی ز سازم دور شد آن درد زخمه چو آن عاجز که بنوازد به دخمه همان عاجز که طنزش پر…

← ادامه شعر

شکرخنده12

درختان خزان زده نسیم را چشم به راهند و پرستوهای مهاجر پرواز را آه که نمی‌دانی بر من چگونه می‌گذرد زیرا نه منتظر بهار هستم نه به پرواز امیدوار

← ادامه شعر

شکرخنده11

آنقدر ما را حقارت در نظر افتادشان چون نگاه پیل مستی که فتد بر چشم موری مجلس رندان واعظ آنچنان ما را شمرد که اندر آن از ترس شیران بر…

← ادامه شعر