شکرخنده30
الهی پر و بال دیگر بده از این در نشد از دگر در بده در بیکران که تو را هست باز نباید که گفتن به تو هیچ راز که دانای…
← ادامه شعرالهی پر و بال دیگر بده از این در نشد از دگر در بده در بیکران که تو را هست باز نباید که گفتن به تو هیچ راز که دانای…
← ادامه شعریکی نامه گرفتیم و بلا شد چه دانی رنج بنده تا کجا شد مدیر کل بیلم کس نداند کز این پست مهم بر ما چهها شد فلک با رستمم چون…
← ادامه شعرنمیدانم حقوقم چند بخش است همین دانم که گیر چند نقش است یکی نقش است بر آبی روانه که قبضش میرسد هر دم به خانه چو همکارم نماید بخش او…
← ادامه شعرتمام قسطهایم چون که مانده شدم از سوی همسر بنده رانده که بهتر وضع خود روشن کنم زود چقدر باید که این آتش دهد دود نشاید کردن این وضعم مدارا…
← ادامه شعرچون زدم ارقام را بر همدگر بر کشیدم خرج ماهانه بدر دیدم اندر گود آن شیر دلیر کرده آن نخجیر را همچون خمیر خرج روزانه قیاس شیر بود مزد ماهانه…
← ادامه شعرمیزنم ارقام را بر همدگر تا که آید خرج نوروزی بدر ای رئیس سلب آسایش عیال چند گویم من به تو از خط و خال وقت آن آمد که بیدارت…
← ادامه شعرمگو اصلا دگر از هیچ راهی که از شب هیچ ناید جز سیاهی از آن بادی که بیهنگام برخاست نه خرمن ماند و نه شاخه کوهی ز پر دردی بود…
← ادامه شعربعد سگ چون خوک میگردد عیان بهتر آنکه مدتی گردی نهان تا که این آب افتد از این آسیاب شهر توران ماند و افراسیاب عاقلان در پشت هم مخفی شوند…
← ادامه شعرچه گویم تا کجایم رفته در گل نمیدانم چه سازم حل مشکل حقوقم گیر کرده روی قسطم تمام گوش را من پنبه بستم که تا غرغر به گوش من نیاید…
← ادامه شعرعیالم از حسابم بیخبر بود وگرنه صحبت از داس و تبر بود که در جیب و حسابم نیست دینار اگرچه گشتهام عمری چو پرگار به سوی خندههای غم نهم پا…
← ادامه شعر