پانزدهمین سالگرد ازدواج
رسیده پانزده سالی اسارت که عمرم رفته با کلی خسارت نمیدانی سیهچالی که بودم چهها که جای اسپند داد دودم که جرئت بهر گفتن نیست دیگر همان بهتر که پایین…
← ادامه شعررسیده پانزده سالی اسارت که عمرم رفته با کلی خسارت نمیدانی سیهچالی که بودم چهها که جای اسپند داد دودم که جرئت بهر گفتن نیست دیگر همان بهتر که پایین…
← ادامه شعرآسمان پر افاده این زمین نابرابر کلبههای سرد و کوچک مردمان دیرباور چهرههای ابلهانه جمع و منها رعبآور بیترنم زنده بودن دیدگاهها خندهآور ریگزار پرمسافت چشمههای گریهآور قلههای بیتکاپو درههای…
← ادامه شعرای درخت بید من باد از چه میلرزاندت شاید از هجران لیلی گوید و ترساندت گویدت برگیر پا را عزم راهش ساز کن بهر دیدار یگانه لیلیات پرواز کن بینم…
← ادامه شعرپسرخاله که میمش پیشوند است معانی نوشتارش بلند است نوشتاری که گر بر سنگ خوانی یقیناً آب میگردد به آنی قلم را بر دوات رنج دارد چه گویم در ضمیرش…
← ادامه شعرکلک او همچون یکی آتشفشان ذوبش بیانتهای جاودان سوی کلکش کس نیارد پا نهد ترسد از اینکه ضمیرش جا نهد گه نسیم و گه یکی توفنده باد لحظهای نغمه زمانی…
← ادامه شعرشنیدم از اجدادم حکایت هزاران پند اندر آن روایت حدیث حیلهی روباه مکار که از مکرش نهد دمبی چو پرگار چو بیند در گذر دام بزرگی به فکرش میرسد کار…
← ادامه شعرچو خواندم نامه آن صادق شفت تمام جان من از نامه شد چفت1 که گر مردن چنین دارد هزینه بباید دیگری آرم گزینه نمودم بررسی من راهها را تمایز دادم…
← ادامه شعرحقوق برج آینده نمودم نوش جان بنده گمانم برجکی مانده که گردد مردهام زنده عیال پر خط و خالم نمیپرسد از احوالم گمانش رستم زالم خرد کالای ارزنده سخن از…
← ادامه شعرچو یادی میکنم گفتار رستم به شیرین کاری و رفتار رستم یقیناً باعثش حتماً غذا بود به گوری او نهارش را رضا بود منم گر گوشت سیری آیدم دست هراسی…
← ادامه شعرغم سربندی و باد زمستان یلی خواهم همی از زابلستان که تا بار غمم را بار بندد به جسم و جان خویشش خار بندد از آب گل مداماً نوش دارد…
← ادامه شعر