میزنم ارقام را بر همدگر
تا که آید خرج نوروزی بدر
ای رئیس سلب آسایش عیال
چند گویم من به تو از خط و خال
وقت آن آمد که بیدارت کنم
واقف اوضاع و اسرارت کنم
تا بدانی قدر شندرغاز من
رقص آری زندگی با ساز من
لوبیا و لپه و کشک و نخود
میکشاند این ضمیرم را به خود
صورت ارزاق با مهر جناب
گشته بر دستان این بنده کتاب
گه به جنس و گه به جیبم خیرهام
ای فلک ترشید آخر شیرهام
