شکرخنده16

در جهاز همسرم آلات جنگی دیده‌ام
زین نگاه بر زندگی من بارها لرزیده‌ام

ای عیال جنگجو خفتان رومی بهر چیست؟
یا که پندارند این دامادک بیچاره کیست؟

شایدم بر جنگ توران رهسپارت کرده‌اند
که این همه گرز و نشان و نیزه بارت کرده‌اند

ای غزل قدرت که جنگ عالمت اندیشه نیست
غیر ساز جنگ دانم حضرتت را پیشه نیست

جوشن جنگی فرستادی برای مام من
شربتی از شوکران آورده‌ای در کام من

یک زمانی هم درفش صلح را بالا ببر
تحفه‌ای از مهربانی سوی آن شهلا ببر

دودمانم سر به تعظیمت فرو آورده‌اند
آن خراج ماه و سالت را که دائم داده‌اند

دیگر از چه مهربانی را نمی‌آری قدم
شایدم این آرزو را بایدم بردن عدم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *