شکرخنده10

لشکر غم چو می‌کند حمله سوی ولایتم
نیست امیر لشکری تا که کند حمایتم

صفحه کاغذ مرا میل قلم همی‌کشد
چه گویمت که ناتوان ز گفتن روایتم

صحبت اول و ازل پیش من از چه می‌کنی
منتظر رسیدن عاقبت و نهایتم

باد بهار با همه رایحه و طراوتش
نمی‌زند شکوفه‌ای بر تن بی‌کفایتم

میل می و خال لبش، آن نفس دم به دمش
کشته مرا درد و غمش، رفته همه درایتم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *