شکرخنده9

صد شکر که دل در طلبش کنده ز جا شد
وین باقی عمرش همه را میل فنا شد

در بحر خیالش چه کند گر ندهد جان
آن غرقه که از قایق تدبیر جدا شد

با حیله و تلبیس وصالش نتوان یافت
بیچاره هر آن کس که در این راه خطا شد

در پیش قدش لاف سر و جان ز چه بافند
این دو چه متاعی است که قابل به بها باشد

افسوس که آن مردک بی‌دین و مروت
افکار کجش باعث صد جور و جفا شد

آن واشه پر کبر که مرغان بزدی چنگ
دیدم که به اندام تنش چنگ قضا شد

گر نیست تو را عبرت از این روزه عنایت
عقلت به یقین راهی اضداد شفا شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *