شدم آزاد من از دست گوشی
چو دیدم که شکست و شد فروشی
خیال من چنان گردیده راحت
نخواهد آمد از حوا خروشی
نیاید هیچ آلارمی ز حوا
لباس جنگ را بهتر نپوشی
گمانم آخر عمری شده خوب
گرفته جای مانتو او روپوشی
عزیزم شد قبول آخر دعایم
برفت از حضرتش هم عقل و هوشی
خدایا رحم کن بر بنده خرد
که آید مژدهای یا که سروشی
خیالم حضرت حوا شده لال
چو بیند بنده را کر گشته گوشی
به درگاهت کنم بنده بسی شکر
که در خمخانه گشتم جرعه نوشی
