دو به جمع دو نشد حاصل چهار
ماندهام زین جمع و تفریق بهار
گر که یک با یک نگردد همقرین
ای خدا رحمی نما بر کمترین
راه در رفتی نشان من بده
خود خفتان و کمان من بده
دفترم را جمع بیجا بستهام
از ممیز بودن خود خستهام
تا بپوشم من لباس جنگ را
سر ببرّم این خروس لنگ را
