سال گوسفند است و من گاوم هنوز
از چه میگویی سخن خوابم هنوز
اسب بودم که این چنین بختم نشست
گوسفندی از پی اسبم بجست
نی ز قصابان نماید او حذر
نی ز ترس گرگ باشد در خطر
دنبه خویشش به پرواری دهد
مردم بیچاره را خواری دهد
قیمتش هر روز بالا میرود
از زمین او تا ثریا میرود
دست شیران هم دگر ناید به او
گر که عمری صرف آرند جستجو
خواستم درپیچمش این راز را
نشنود نامحرمی این ساز را
گوسفندی نقش آمد در کتاب
تا که ناید حرفها از تو حساب
قصه کوته که این چه بود و آن چه بود
گفتن بیجا عزیز من چه سود
