درد بیدرمان نسیب بنده، درمان از شماست
این چنین دردی چه خوش باشد که دیدارت دواست
دل زما دزدیدی و ما را خبر از خود نشد
گه به جرم دزدیت گیرند، الحق که رواست
هرکسی گردیدن چشمت ببیند چون حقیر
راهی دارالشفا گردد که دردت بیدواست
میپزم در سر خیال وصل شاهان با گدا
فکر کوته بین که میلش از کجاها تا کجاست
صد شتر آوردهام تا بار نازت را کشند
گر که باری باز بر دوشم نهی این دل رضاست
عمر ما در طلب میل وصال تو گذشت
گر شود یا نشود آن همه تدبیر قضاست
پنبه نقل غزل بهر جمالت رشتهام
تا بدانی رتبنت در صد هزاران جزوههاست
