چو تامینم بود هم اشتباهی
بگو از بنده مسکین چه خواهی
حقوقم میرود هر سال بالا
نهند در پیش من یک کوره راهی
چقدر تلخ است جانم خنده طنز
تمام خوابها بودست واهی
چو سرمای زمستان هست در پیش
گذارند بر سرم هر دم کلاهی
به سوی آسمان دستم شود باز
به فریادم رسد شاید الهی
کفایت گر نکرده این گزارش
دهیم توضیح ما بعداً شفاهی
