چون زدم ارقام را بر همدگر
بر کشیدم خرج ماهانه بدر
دیدم اندر گود آن شیر دلیر
کرده آن نخجیر را همچون خمیر
خرج روزانه قیاس شیر بود
مزد ماهانه غزال پیر بود
مجلس شور من و مام و عیال
ره به جایی کی برد اندر خیال
این طرف آهن به تن پور پشنگ
آن طرف عاجز یکی عریان و منگ
این طرف سالار مقدونی تبار
آن طرف کوری فتاده در فرار
این طرف یک گله گرگ انتظار
آن طرف گاوی دویده مرغزار
این طرف یوزی کمین درهای
آن طرف گم کرده آغل برهای
مثنوی از حد گذشت و رنج هم
نادر بیچاره گم شد، گنج هم
چشم دیدن نیست آن چشمان سر
بایدت دیدن از آن چشم بصر
مرغ طبعی که نشیند شاخ خشک
آید از سویش مداماً عطر مشک
