گلایدرنامه1

گلایدر چو دیدم به یادم فتاد
که حتماً از این نقشه باشیم شاد

بباید که ترغیب پرواز گفت
از آخر همه تا به آغاز گفت

که تا میل او سوی بالا رود
زمین درنوردد ثریا رود

موتور را کنی دستکاری خوب
نهی لای چرخش کمی هم تو چوب

عیالت سوارش چو گردید او
به هفتاد پشتش بخندید او

نما مجلس رقص و شادی به پا
نیابی نشان از غمت هیچ جا

که فتنه به سوی سما پر گرفت
زمین را همه شادی از سر گرفت

بزن تو دگر جفتک بی‌شمار
نیاید گلایدر زمین تا بهار

چو باد زمستان به بالا وزد
گمانم که لای درختان خزد

که تا از دم برف و باران و باد
نشیند به یک گوشه، یابد نجات

و شاید ملخ بشکند در مسیر
شود در هوا آن عیالت اسیر

که مفقود گردد یقیناً اثر
نداری دگر در مسیرت خطر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *