غم خنده

عیالم می‌کند شب‌ها دعایی
که می‌گردد حقوق من هوایی

بگویم نازنینم همسر من
دعای تو شده درد سر من

نمیدانی شب گوجه فرنگیست
شکم سیر کردنم نوعی زرنگیست

ز مرغ و گوشت دیگر تو مزن حرف
برفتند جملگی در زیر آن برف

نباشد هیچ راهی سوی قافم
اگرچه صد دعا بستی به نافم

حقوقم تا که دیگر پَر نگیرد
صدای حضرت غُر سرنگیرد!

قبوض بنده گشته چون معما
که بی‌شک می‌شود هرماه پیدا

نمیدانم چه باید گویمت دوست
ز بنده قبض‌هایم کنده است پوست

نمیدانم کجا باید گریزم
از این قبض فراوان ریز ریزم

خدا رحمی کند بر حال مسکین
که تا کمتر شود طنزم نمکین

همان به آب قند باشد کنارم
نیفتد تا که پایین این فشارم

دهم توضیح در غم خنده بعد
که شاید من روم با طالع سعد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *