عیالم از حسابم بیخبر بود
وگرنه صحبت از داس و تبر بود
که در جیب و حسابم نیست دینار
اگرچه گشتهام عمری چو پرگار
به سوی خندههای غم نهم پا
نشانی نیست از شادی به یک جا
روم نالان پی اجداد خویشم
دهم توضیح از اوضاع ریشم
که ای آدم ز حوا گر بپرسی
ز ترس او روم من زیر کرسی
