رقص بید

ای درخت بید من باد از چه می‌لرزاندت
شاید از هجران لیلی گوید و ترساندت

گویدت برگیر پا را عزم راهش ساز کن
بهر دیدار یگانه لیلی‌ات پرواز کن

بینم آن رقص فراغت را که چون آزرده‌ای
پای در گل داری اما دل به ره بنهاده‌ای

بید مجنونی و بادت ساز لیلی می‌زند
که اینچنین در والگی آن تار و پودت می‌تند

کاش بر من هم وزد بادی چنین از بوستان
تا که رقصی درخورش آریم پیش دوستان

آنچنان رقصی که سر از پا ندارد فرق را
به چه شیرین است رودی اینچنینی غرق را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *