شدم خسته من از بحث گرافیک
دوباره سر کشیدم در ترافیک
شلوغی هست بیشتر از توانم
زده پرسه یک عمری در روانم
کشد میلم دوباره سوی گاری
و شاید هم خرم اسبی سواری
چهار نعلی گریزم من ز تهران
یکی قاصد فرستم سوی گیلان
پناهنده شوم من در بیابان
ندارد نسخهای درد خیابان
خیابان همچو غولی بیسر و دم
کشاند مردمان را زیر این ثم
یکی مردی همیخواهد توانا
که دارد نقشههای خوب و دانا
و شاید فرصتی کم مانده باشد
کم است آن که زمان را خوانده باشد
بیایید تا که زود است ما بجنبیم
غبار روزگاران را بروبیم
که تا بخشند ما را کودکانی
که بعد از ما بخواهند زندگانی
